مقدمه
دادههاي زمينشناختي ايران نشانگر آن است كه فرآيندهاي دروني و بيروني زمين، در زمان و مكان، پيامدهايي متفاوت داشته اند و به همينرو، الگوي ساختاري، تحولات زمينساختي، شرايط رسوبي و زيستي ايران در دورههاي گوناگون زمينشناختي، پيچيدگي خاص دارد. ناهمساني رسوبي و زمينساختي تا بدانجا است كه بيان ويژگيهاي يكسان را براي بسياري از مناطق ايران ناممكن ميسازد و به همين رو، از گذشتههاي دور، تقسيم ايران به پهنههاي رسوبي – ساختاري گوناگون مورد توجه بوده است.
نخستين بار اشتوكلين (1968)، با توجه به پيچيدگيهاي ساختاري و شرايط متفاوت رسوبي، ايران را به چند حوضة رسوبي – ساختاري جداگانه تقسيم كرد. اين تقسيمبندي كه بنياديترين تعبير و تفسير بود، مبنايي براي كار پژوهشگران بعدي شد. بعدها، با آگاهيهاي بيشتر، حقايق روشنتري از ويژگيهاي رسوبي – زمينساختي ايران به دست آمد كه ارائة تقسيمبنديهاي جامعتر منطقهاي را ممكن ساخت كه از آن جمله ميتوان به كار نبوي (1355)، افتخارنژاد (1359)، اشتامفلي (1978)، بربريان (1981)، نوگل سادات (منتشر نشده)، علوي (1991)، آقانباتي (1379) اشاره كرد.
عواملي كه در پهنهبندي ايران، به حوضههاي رسوبي – زمينساختي جدا نقش داشتهاند، بسيار گوناگون اند كه از ميان آنها، موقعيت ويژة ايران در محل برخورد دو ابرقارة اوراسيا و گندوانا، چيرگي زمينساخت قطعهاي، بلوكي، جدايش و برخورد ورقهاي قارهاي، تحولات زمينساختي وابسته و سرانجام تداوم عوامل كارآ، نقش بيشتري دارند. با اين حال، در يك نگاه دقيقتر، عوامل زير را ميتوان در تقسيم ايران، به حوضههاي رسوبي – ساختاري جدا، مؤثر دانست.
* نوع پوسته ( قارهاي – اقيانوسي)
* شرايط حاكم بر حوضههاي رسوبي گذشته
* تفاوت رخسارههاي سنگي – زيستي ترادفهاي« همزمان » در نواحي گوناگون
* تحولات زمينساختي و پيامدهاي آنها، مانند شدت و سازوكار چينخوردگيها، فعاليتهاي ماگمايي (دروني- بيروني)، فرآيندهاي دگرگوني و...
* الگوي ساختاريبا توجه به عوامل ياد شده و همچنين تلفيق و جمعبندي ديدگاههاي گوناگون و به ويــژه شـواهد دو زميندرز (Geo – Suture) عمـدة تتيس كهن (Paleo – Tethys) و تتيس جوان (Neo – Tethys)، ايران را ميتوان به پهنههاي اصلي رسوبي– ساختاري زير تقسيم كرد(شكل 2-1).
به اين بخشها، بايد دو پهنة زابل و مكران را افزود كه « زابل » بخشي از واحد زمينساختي داريرود افغانستان و « مكران » يك منشور برافزايشي(Accretionary Prism) است كه بر فراديوارة يك زون فرو رانش كم شيب قرار دارد. جدا از تقسيمات اصلي بالا كه بيشتر بر پاية ويژگيهاي رسوبي – ساختاري است، از نگاه لرزهزمينساخت نيز ميتوان ايران را به چند واحد زير تقسيم كرد (بربريان، 1976)
1- نوار چينخوردة فعال زاگرس
2- ايران مركزي شامل مثلث مياني، آذربايجان، لوت، كوههاي شرق ايران و البرز
3- مكران
4- كپهداغ
ويژگيهاي عمومي هر يك از حوضههاي « رسوبي – ساختاري » عمدة ايران، از نظر محدوده، جغرافياي ديرينه، زمينساخت و 000 به شرح زير است.
ايران جنوبي(زاگرس
مراد از ايران جنوبي زمينهاي واقع در جنوب باختري زميندرز تتيس جوان است كه شامل بلنديهاي باختر و جنوب باختري ايران (زاگرس) است و گسترههاي لرستان، خوزستان و فارس را در بر دارد.
از نگاه زمينشناسي، در بارة مرز شمال خاوري ايران جنوبي، اتفاقنظر وجود ندارد. زمينشناساني مانند فالكن (1961)، مككوييلن (1974)، بُرو (1987)، علوي (1991)، بخش شمال خاوري زاگرس را زوني با ساختار پيچيده همراه با سنگهاي دگرگوني ميدانند كه در فرهنگ زمينشناسي ايران، به گونهاي فراگير از آن به عنوان « زون سنندج – سيرجان » ياد ميشود. فرهودي (1978) و علوي (1994) مرز شمال خاوري زاگرس را كمربند آتشفشاني اروميه – بزمان ميدانند. به نظر فرهودي، اين كمربند بخشي از سيستم كماني كوهزاد زاگرس است كه با خط عمان از سيستم كماني مكران جدا ميشود. ولي، بسياري از گزارشهاي زمينشناسي، از جمله اشتوكلين (1968)، نبوي (1355)، افتخارنژاد (1359)، بربريان (1981)، آقانباتي (1379) با استناد به تحولات زمينساختي، ماگماتيسم – دگرگوني، و شرايط رسوبي متفاوت دو سوي راندگي اصلي زاگرس، مرز شمال خاوري اين پهنه را بر راندگي اصلي زاگرس منطبق ميدانند.
دنبالة جنوب خاوري پهنة زاگرس توسط گسل تراديس درونقارهاي ميناب (گسل زندان) از حوضة فليش مكران جدا ميشود، ولي به سمت شمال باختر، زاگرس را ميتوان تا بلنديهاي خـاور عراق و جنوب خاور تركيه دنبال كرد. به سوي جنوب – جنوب باختر، ويژگيهاي زمينشناختي زاگرس با اندك تغييراتي در رخسارههاي سنگي و الگوي ساختاري تا خليج فارس و سكوي عربستان ادامه دارد. نبود فعاليتهاي آذرين، وجود مادر سنگهاي متعدد و بسيار غني از مواد آلي، سنگ مخزنهاي متخلخل و تراواي متعدد با سنگپوشهاي مناسب، شرايط منحصر به فردي را براي توليد و انباشت هيدروكربن در زاگرس فراهم كرده تا اين پهنه از نفتخيزترين حوضههاي رسوبي دنيا باشد (افشارحرب، 1380).
از نظر جغرافيايي زاگرس را ميتوان به نواحي لرستان، خوزستان و فارس تقسيم كرد: (شكل 2-2).
بـربـريان (1977) بر پايــة انباشتــههاي نمكي سري هرمـز، زاگـــرس را به دو بخش جنوب خـــاوري، يا « حوضة هرمز » و بخش شمال باختري، يا « حوضة اهواز » تقسيم ميكند كه مرز جدايي اين دو، بر خطوارة قطر – كازرون است.از نظر زمينريختشناسي از شمال خاور به جنوب باختر، زاگرس شامل زاگرس مرتفع (زاگرس داخلي)، زاگرس چينخورده (زاگرس بيروني) و دشت خوزستان است. از نظر الگوي ساختاري از شمال خاور به جنوب باختر، زاگرس شامل زون راندگيها، كمربند چينخورده، فروافتادگي دزفول و دشت آبادان است.
تاريخچة چينهاي زاگرس
همة سنگهاي زاگرس را ميتوان به دو گروه پيسنگ دگرگونه پركامبرين و پوشش رسوبي روي پيسنگ تقسيم كرد. اشتوكلين (1968)، مراحل سه گانة زير را در تكوين حوضة زاگرس مؤثر ميداند.
* مرحلة فلات قاره (پركامبرين پسين – ترياس مياني)
* مرحلة بزرگ ناوديسي ( ترياس مياني – پليوسن)
* مرحلة پس از كوهزايي (پليوسن – زمان حال)
علوي (1994)، با توجه به رخسارههاي سنگي و پيامد رويدادهاي زمينساختي، سنگهاي زاگرس را به واحدهاي زمينساختي – چينهشناختي(Tectonostratigraphy Units) زير تقسيم ميكند:
1- رخسارههاي سكويي قارة گندوانا، به سن پركامبرين پسين – ترياس مياني
2- رخسارههاي فلات قارة جنوب تتيس جوان، به سن ژوراسيك – كرتاسه
3- رسوبهاي پيشخشكي (Foreland) سنوزوييك (دريايي – غيردريايي) كه همزمان با كوهزايي آلپ و در يك درياي پسرونده به سمت جنوب باختر، انباشته شدهاند.
اوبراين (1950)، بر پاية رفتارشناسي سنگها، رديفهاي رسوبي زاگرس را به گونة زير تقسيم ميكند:
1- گروه پيسنگ (پركامبرين)
2-گروه متحرك زيرين، شامل سري هرمز به سن پركامبرين پسين - كامبرين، به ضخامت تا 4 هزار متر
3-گروه مقاوم، شامل سازندهاي زمان كامبرين تا ميوسن ، به ضخامت 6 تا 7 هزار متر
4-گروه متحرك بالايي، شامل سازند گچساران، با 1600 متر ضخامت
5-گروه نامقاوم، شامل سازندهاي ميشان، آغاجاري، بختياري، به ضخامت 3 تا 4 هزار متر
بررسي چينهنگاري ترادفي (Sequence Stratigraphy) پهنة زاگرس نشانگر آن است كه اين بخش از ايران، در فاصلة زماني پركامبرين – ترياس مياني بخشي از ابرقارة گندوانا بوده است. از ترياس مياني، با تكوين تتيس جوان، شرايط دريايي ويژهاي بر آن حاكم بوده است. از كرتاسة پسين به بعد، پس از سرانجام گرفتن تتيس جوان و برخورد دو ورق زاگرس و ايران مركزي، محيطهاي رسوبي از نوع همزمان با كوهزايي بودهاند. اگرچه پيشينة فاز كوهزايي در پليوسن بوده است، ولي دگرشكلي، همچنان بر زاگرس تحميل ميشده است.
زير پهنههاي زاگرس
براي بيان ويژگيهاي عمومي زاگرس ميتوان از تلفيق دو ديدگاه زمينريختشناسي و الگوي ساختاري ياري جست و زاگرس را به دو زيرپهنة « زون راندگيها » و « زاگرس چينخورده » تقسيم كرد.
الف) زيرپهنة راندگيها (Thrust Zone
اين زون با پهناي 10، تا 65 كيلومتر، به صورت نواري كم پهنا است كه بلندترين قسمت كوههاي زاگرس را تشكيل ميدهد و به همين رو گاهي به آن زاگرس مرتفع (High Zagros) گفته ميشود. زون راندگيهـا (اشتوكلين، 1968)، زون راندگيهاي همپوشان (Imbricated Thrust Zone) (فالكن، 1969)، شمال خاور زاگرس (نوگل -منتشر نشده)، زاگــرس داخلي و سرانجام زون خرد شده (Crushed Zone )نامهاي ديگري است كه به اين بخش داده شده است.
مرز شمال خاوري اين زير پهنه به راندگي اصلي زاگرس و مرز جنوب باختري با يك راندگي مهم بسته ميشود كه از شمال كوه كينو و جنوب دهنگان و كوه سبزو ميگذرد (مطيعي، 1374).
در زاگرس مرتفع رخنموني از سنگهاي پركامبرين ديده نشده است. سنگهاي پركامبرين پسين تا ترياس مياني آن رخسارة گندوانايي دارند و همسان ديگر نواحي ايران هستند. ولي، سنگهاي لياس تا ائوسن آن، با ستبراي نزديك به 3500 متر بيشتر از نوع مارنهاي گلوبي ژريندار، راديولاريت، افيوليت و انباشتههاي آواري از نوع فليشاندكه گاه با فعاليت آتشفشاني زير دريايي همراهاند. سنگهاي ياد شده نشان ميدهند كه اين بخش، بر خلاف امروز، در زمان مزوزوييك تا اوايل سنوزوييك گودترين بخش حوضة زاگرس بوده است. چنين مينمايد كه در اثر نيروهاي كششي وابسته به رخداد كوهزايي سيمرين پيشين، ستبراي پوسته در زون راندگيها كاهش يافته، به طوري كه در بخش شمال باختري آن (كرمانشاه) در طي ترياس پسين – كرتاسه، گودي باريك و عميق پديدار شده و در آن رسوبهاي شبه توربيديت، متشكل از آهك (سنگآهك بيستون)، شيل، ماسه سنگ، راديولاريت و روانههاي آتشفشاني انباشته شدهاند.
ولي، در بخش جنوب خاوري اين گودي (نيريز) شكستگي كامل پوسته، موجب اقيانوسزايي و تشكيل مجموعههاي افيوليتي گرديده است. گفتني است كه در ناحية نيريز، آميزههاي افيوليتي ياد شده، به گونة دگرشيب، با سنگآهك مرجاني – ريفي كرتاسه بالايي (سازند تاربور) پوشيده شدهاند، در حالي كه بخش شمال باختري در نتيجةكوهزايي لاراميد دچار چينخوردگي و دگرشكلي شده است. بدينسان ميتوان نتيجه گرفت كه :
1- در زون راندگيها، رفتار ساختاري و رويدادهاي زمينساختي يكسان و همزمان نبودهاند.
2- دگرشكلي زاگرس مرتفع كهنتر از بخش چينخوردة آن است.گفتني است كه فالكن (1974)، به دو فاز چينخوردگي در اين بخش باور دارد. فاز نخست در اواخر كرتاسه رخ داده است كه رابطة ناهمساز فليشهاي كرتاسه با رسوبات ائوسن مياني مبين آن است. فاز دوم را از اواخر ميوسن تا امروز ميداند كه شدت آن در پليوسن در بيشترين مقدار بوده است.يكي از ويژگيهاي زاگرس مرتفع، وجود راندگيهاي فراوان است. شيب راندگيها به سوي شمال خاوري است ولي مقدار جابهجايي آنها به خوبي دانسته نيست و تنها با ملاحظة راندگي سنگهاي كامبرين بر روي رديفهاي پليوسن ميتوان به تصوري از مقدار جابهجايي دست يافت (مطيعي، 1374).
چنين وانمود ميشود كه در اين محدوده، نخست چينها در كرتاسة پسين شكل گرفته و سپس در فاز بعدي، راندگيها به وجود آمده باشند (فالكن، 1974) . ولي، بر خلاف شواهد موجود، هيتز و مك كوييلن (1974) پديدههاي چينخوردگي و راندگي را به حركتهاي كوهزايي پس از پليوسن نسبت ميدهند.كازمين و همكاران (1986)، فلسهاي روراندة زاگرس مرتفع را نهشتههاي انباشته در حاشية غير فعال سكوي عربستان ميدانند كه در محل جدايش ورق زاگرس و ورق ايران مركزي در بخشهاي ژرف تتيس انباشته شده و پس از برخورد اين دو ورق، به صورت سفرههاي نابرجا، بر روي سكوي عربستان رانده شدهاند.
ب) زيرپهنة زاگرس چينخورده (Folded Zagros
زاگرس چينخورده، به گفتهاي ديگر « زاگرس بيروني»، با پهناي 150 تا 250 كيلومتر، ناوة (Trough) حاشيهاي و كراتوني سپر عربستان است كه در مزوزوييك و سنوزوييك در حال نشست پيوسته بوده و ترادفهاي ستبر رسوبي در آن انباشته ميشده است. در گسترة زاگرس چينخورده، سنگهاي پركامبرين پسين تا ترياس مياني، رخسارة گندوانايي و مشابه با ديگر نواحي ايران دارند. ولي، تواليهاي مزوزوييك و سنوزوييك آن، با رسوبهاي همزمان ديگر نواحي ايران، رخسارههاي سنگي و حتي زيستي متفاوتي دارند و بيشتر معرف رخسارههاي جنوب تتيس جوان است. اين نكته نشان ميدهد كه از ترياس مياني به بعد، شرايط رسوبي حاكم بر زاگرس چينخورده، نسبت به ديگر مناطق ايران، تفاوت داشته است.
در زاگرس چينخورده، رخنموني از سنگهاي پركامبرين ديده نشده و حفاريهاي نفتي نيز تاكنون به پيسنگ نرسيده است. با توجه به بررسيهاي ژئوفيزيكي، باور بر اين است كه پيسنگ پركامبرين زاگرس ادامة شمال – شمال خاوري سپر نوبي – عربي(Arabian – Nubian Shield) است كه از شمال خاور افريقا تا عربستان و حتي در زير حوضة زاگرس ادامه دارد. پوشش رسوبي روي پيسنگ، با مجموعهاي از سنگ نمك، انيدريت، سنگآهك، دولوميت سنگهاي آذرين (مجموعة هُرمز) آغاز ميشود كه تغييرات سني آن از پركامبرين پسين تا كامبرين مياني است و بخشي از آنها به صورت حدود 115 گنبد نمكي، از زمان ژوراسيك به بعد به سطح زمين رسيدهاند.
بين سنگهاي كامبرين (سازند ميلا) و اردويسين (سازند ايلبيك)، نبود چينهنگاشتي مهمي وجود ندارد. به نظر ميرسد كه يك نبود چينهنگاشتي مهم به بزرگي حدود 40 ميليون سال، از اشكوب ترمادوسين از زمان اردويسين تا ميانة سيلورين در رديف پالئوزوييك وجود دارد. يك نبود چينهشناختي ديگر به بزرگي بيش از 70 ميليون سال، بين اواخر فرازنين از دونين، تمامي كربنيفر تا اشكوب ساكمارين(Sakmarian) از پرمين مشخص است.
در پرمين پسين تمامي زاگرس در زير يك پيشروي گسترده قرار گرفته كه سازند دالان حاصل آن است. سنگهاي ترياس زاگرس چينخورده، رخسارة كربناتي- تبخيري دارد و شامل دو سازند كنگان (در زير) و دشتك (در بالا) است. رسوبات ژوراسيك تا نئوژن زاگرس چينخورده چند هزار متر ضخامت دارند و به طور همشيب بر روي توالي فلات قاره پالئوزوييك قرار دارند. در توالي ژوراسيك – نئوژن اين ناحيه هيچگونه دگرشيبي ناحيهاي ديده نميشود با اين حال، وجود گوديهاي مستقل جدا شده با پشتههاي برآمده، و به ويژه حركتهاي مشخص زمينساختي، موجب تغييراتي در سنگ رخساره و ضخامت رسوبات گرديده است. چنين تغييراتي به حركتهاي خشكيزاي پيش از كوهزايي نسبت داده شده است كه گاهي سبب پسروي كامل دريا، نبودهاي رسوبي و حتي پديدة لاتريتي شدن گرديده است.
بررسيهاي ديرينه جغرافيا نشان ميهد كه زاگرس چينخورده در همه جا ويژگيهاي زمينشناختي يكسان ندارد. با تخليص از كار مطيعي (1374)، زير پهنههاي زير ميتواند معرف ويژگيهاي بيشتر زاگرس چينخورده باشد (شكل 2-3).
« فروافتادگي كركوك » در شمال باختري لرستان و در خاك عراق است. اطلاعات كافي از آن در دست نيست ولي ويژگيهاي فروافتادگي دزفول ميتواند با آن همخواني داشته باشد.
« لرستان » بخشي از زاگرس چينخورده است كه روند كلي آن همراستا با زون راندگيها است. مرز شمال خاوري آن محدود به مرز جنوبي زون راندگيها و مرز خاوري آن منطبق بر خمش بالا رود و مرز باختر – شمال باختري آن منطبق بر جنوبيترين تاقديس زاگرس است كه بر نوار مرزي ايران – عراق منطبق است. مهمترين ويژگيهاي حاكم بر منطقة لرستان عبارت است از:
* روند شمال باختري – جنوب خاوري.
* ساختار متشكل از تناوب تاقديسهاي بزرگ (مانند كبيركوه 000) و كوچك .
* فروريختگيهاي گرانشي فروريزشي ((Gravity Collapse Structures .
* زمينلغزههاي بزرگ مانند زمين لغزة سيمره .
* برخورداري از سه خط وارة شمالي – جنوبي كه ميتوانند در ارتباط با گسلهاي پيسنگ باشند.
* در بر داشتن تاقديسهــايي متشكل از گــروه بنگستان در جنوب و سازند فليشي اميران و سازند گرو (Garu Formation) در شمال.
« پهنة ايذه » بخشي از زاگرس چينخورده است كه از شمال به مرز جنوبي زون راندگيها، از جنوب با مرز شمال فروافتادگي دزفول، از خاور با گسل كازرون و از باختر به امتداد فرضي گسل عامل خمش بالا رود، محدود ميشود. پهناي زون ايذه از 40 كيلومتر در باختر، 115 كيلومتر در شمال بهبهان و 70 كيلومتر در خاور متغير است.
از ويژگيهاي اين زون در بر داشتن گسل ايذه است كه نوعي گسل عرضي، امتداد لغز راستگرد، همسان گسل كازرون، است كه در اثر آن زون ايذه به دو بخش شمال باختري و جنوب خاوري تقسيم ميشود. در بخش شمال باختري هستة تاقديسها از سازندهاي گروه بنگستان (كرتاسه) تشكيل شده و بدون تلههاي نفتي است ولي در بخش جنوب خاوري، سنگآهكهاي آسماري (اليگوسن- ميوسن) سازندة هستة تاقديسهاست كه بالاآمدگي و فرسايش كمتري را نشان ميدهد. داشتن ميدانهاي نفتي و گازي از ويژگيهاي بارز بخش جنوب خاوري ايذه است.
« فرو افتادگي دزفول (Dezful Embayment) » بخشي از پيشگودال (Fore Deep) زاگرس و داراي ويژگيهاي زير است:
* يك پديدة ساختاري است كه در جنوب باختري زون راندگيها قرار دارد.
* بيشتر ميدانهاي نفتي ايران را در بر دارد.
* بخشي از زاگرس چينخورده است كه در آن سازند آسماري رخنمون ندارد.
* ميان سه پديدة مهم ساختماني: زون خمشي بالا رود (چپگرد)، زون خمشي جبهة كوهستاني، زون خمشي – گسلي كازرون (راستگر) جاي دارد.
* در فروافتادگي دزفول چند ساختمان مورب نسبت به روند كلي زاگرس وجود دارد كه عبارتند از:: سه برجستگي ساختماني (Salient) ، با روند شمالي – جنوبي، به نامهاي بلندي هفتگل، بلندي هنديجان و قوس خارك ميش، كنترل شده به وسيلة گسلهاي نرمال قطعهاي ژرف پيسنگ،
: دو خطوارة خاوري – باختري، در شمال فروافتادگي دزفول،
: يك خطواره در شمال كازرون كه قطعة جنوبي آن 2500 متر پايين افتادگي دارد،
ساختار كلي فروافتادگي دزفول و مرزهاي آن (خمش بالارود، خمش جبهة كوهستاني، زون گسلي كازرون) و همچنين روندهاي شمالي – جنوبي و خاوري – باختري آن، ممكن است در ارتباط با گسلهاي پيسنگ باشند. كهنترين شاهد حركتي اين ساختارهاي خطي، متعلق به كرتاسة بالا است. ولي، ساختارهاي پيرامون فروافتادگي دزفول و خطوارههاي درون آن، به احتمال در ژوراسيك و ترياس و حتي شايد پيش از آن فعال بودهاند. اين ساختمانهاي خطي، تا اليگوسن يا ميوسن مياني همچنان پويا بودهاند.
* فروافتادگي دزفول بين 3000 تا 6000 متر پايين افتادگي دارد، ولي نسبت به مناطق همجوار، از نظر زمينساختي پايدارتر و چينخوردگي كمتري دارد.
* در شكلگيري اين فروافتادگي عملكرد توأم خطوارة قطر – كازرون (راستگرد) و خطوارة بالارود (چپگرد) نقش اساسي داشتهاند.
* زمان فروافتادگي پس از آكيتانين (آدامز و بورژوا، 1969)، بورديگالين (مطيعي، 1374) و كرتاسة پيشين (قلاوه، 1375) دانسته شده است. تأييد يكي از اين نظرها دشوار است.
« پهنة فـارس » از نگاه جغرافيايي، پهنة فارس به دو بخش فارس داخلي (Interior Fars) و فارس بيروني (External Fars) تقسيم ميشود. فارس بيروني به دو زير پهنة كوچكتر به نام فارس ساحلي(Coastal Fars) و فارس به تقريب ساحلي (Sub- coastal Fars) تقسيم ميشود. بسياري از زمينشناسان، فارس را گسترة واقع درميان دو گسل كازرون در باختر و گسل ميناب در خاور ميدانند. ولي، مطيعي (1374)، ويژگيهاي زمينشناسي بخش خاوري فارس را متفاوت ميداند و به آن پس خشكي بندرعباس نام داده است (شكل 2-3) بدينسان مرز باختري پهنة فارس با زون گسلي كازرون بسته ميشود و مرز خاوري آن خطي فرضي است كه از حوالي بندر نَخيلو آغاز و نزديك كوه فينو، شمال بندرعباس، تا راندگي اصلي زاگرس ادامه مييابد. مرز شمالي فارس، زون راندگيها و مرز جنوبي آن، خط ساحلي خليج فارس است. مهمترين ويژگيهاي زمينشناختي پهنة فارس عبارت است از :
* داشتن شرايط سكويــي، به
نظرات شما عزیزان:
|